فرا رسیده است كه «اجتماع مسلمانان»، وحشتزدهتر، دلنگرانتر و مأیوستر از همیشه، به وقایعی چشم دوخته كه پیرامون او به وقوع پیوسته است. وقایعی که خود را در پی رشد «جماعتی از مسلمانان» که دارای قدرت سیاسی شدهاند و همچنین تشدید تبلیغات اسلامهراسان، نشان داده است. روزگاری که محصولات حوزههای دینی سنتی، دفاع پذیر و قانع کننده نبوده و نتوانستهاند پاسخگوی پرسشهای زمانه خود باشند. از سوی دیگر کسانی که با عنوان «روشنفکر دینی» شناخته میشوند نیز نتوانستهاند از تعالیم اصیل و اخلاقی اسلام، دفاع همهجانبه کنند. این در حالی است که پایههای باورهای دینناباوران نیز با سؤالهای جدی مواجه هستند.
در چنین شرایطی این سؤال مطرح میشود که «پیمان» هشتاد ساله که یکی از اثرگذارترین «مسلمانان نواندیش» در چهار دهه اخیر است، چه پاسخی برای «اجتماع مسلمانان» دارد؟ بهخصوص که حبیبالله پیمان، هم پدیده بنیادگرایی که از سنت عبور نکرده بود را درک کرده و هم پدیده بنیادگرایی که از سنت عبور کرده است را.
سیاست مردمی پیمان
اگر مهمترین پروژه فکری حبیبالله پیمان را بسط پروژه «چپ اسلامی» در ایران بدانیم، براساس آثار منتشر شده از او میتوان گفت که این اتفاق، امروز به نحو نظاممند و منسجم به انجام رسیده است. البته این سخن بدان معنا نیست که محتوای نظریههای پیمان در خور نقد نیستند اما منتقد منصف درمییابد که او پرسشهای مهم و اساسی زمانه خود را نیک دریافته و تلاش کرده است تا آنها را بهدرستی صورتبندی کند؛ روندی که در نهایت به پیشنهاد یک نظام فکری منسجم درون پاسخهایش انجامیده است. بر این اساس میتوان از نظریه «سیاست مردمی» پیمان سخن گفت که از مناقشه برانگیزترین نظریههای او در سالهای اخیر است.
این در حالی است که سالها پیش، پیمان در مسیر تبیین نظریههایش، و در حالی که اندیشههای غیرمذهبی در فضای ایران، هم رو به گسترش بود و هم این اندیشهها، اندیشههای مذهبی را به چالش کشیده بود، مقهور فضای اسلامستیزی نشد و از آنجا که ایمان به خدا و تعالیم اصیل و اخلاقی دینی را در راستای رهایی و رستگاری آدمی و برقراری آزادی و عدالت ارزیابی میکرد، آنها را مبنای تفکر و مبارزه خود قرار داد.
او همچنین همچون دیگر همفکرانش در نهضت خداپرستان سوسیالیست در ایران پس از دهه بیست، از جبرهای ساختاری اقتصادی و اجتماعی و روند تک خطی تحول تاریخی- ماتریالیسم تاریخی-، گذر و با نقد آنها، بر نقش فکر- نیروی تفکر- و اراده آزاد انسانها در ایجاد تغییرات اجتماعی تأکید کرد و بر ضرورت تقدم تحول در اندیشه و فرهنگ پای فشرد.
پس پیمان بدون آنکه تأثیر عوامل اجتماعی را نفی کند، برای آزادی و اراده فردی و اینکه میتواند خلاف مسیر گرایشهای مسلط بر جامعه حرکت کند و نقشی یگانه برای سرنوشت خود رقم زند، اهمیت قائل شد. چرا که به اعتقاد او، هیچ جبر ساختاری نمیتواند انسان بهرهمند از خودآگاهی را برای همیشه در زندان خود اسیر نگاه دارد. او معتقد است که انسانها با عقاید گوناگون، تجربیات متفاوتی را رقم میزنند و سرمشقهای تازهای که خاص خودشان است را میآفرینند؛ هر چند سمتوسوی حرکت آنان و نظام ارزشهای پایه رفتارشان یکی باشد.
از همین رو پیمان روی آفرینش مدام و تجدید آفرینش و انتخاب مسیر و الگوهای زیست، توسط آدمیان- فردی یا جمعی- در چارچوب سنتهای عام الهی، تأکید میکند. بنابراین او همچون دیگر مسلمانان نواندیش، تلاش میکند تا جنبه مسألهافکنی و تلاش برای حل مسأله را حفظ کند.
بهعنوان مثال، در ابتدای دهه هفتاد و در روزگاری که حتی برخی روشنفکران دینی، کلام قرآنی را امری قدسی وعیناً بههمین صورت نازل شده از عالم قدس الهی به قلب پیامبر میدانستند، پیمان بر بشری و تاریخمند بودن زبان و کلام قرآنی و البته وحیانی بودن معانی آنها تأکید کرد.
در آن زمان، روشنفکرانی چون عبدالکریم سروش، نهتنها قرآن که حدیث و سیره و سنت پیامبر و امامان را قدسی و غیربشری میدانستند و درک انسانها از آنها را معرفت بشری میخواندند، اما پیمان بر این باور بود که همانها خود معرفت و زبان بشری هستند و پیامبر دریافت خود را از معانی وحیانی در قالب زبان مردم عصر خود و در چارچوب شرائط و موقعیتهای زمانی و مکانی برای مردم بازگو کرده است.
حبیبالله پیمان همچنین در مسیر اندیشیدنهایش، نسبت به تحول سطح فکری و علمی مخاطبان خود در اجتماع مسلمانان، بیتوجه نماند و سعی کرد تا آن را در نوشتهها و گفتارهایش لحاظ کند. بر این اساس میتوان دیدگاههای امروز او را اینگونه دستهبندی کرد:
۱- همه پدیدارهای جهان، به نوعی و مرتبهای شعورمند هستند.
۲- شعورهای پدیدارهای جهان، تجلی شعور برتر و فراگیری است که در پیوندی وجودی با شعور همه موجودات در همه جا حضور دارد و آمادگی تجدید تعامل خلاق با آنها را دارد.
۳- موجودات، گفتوگو و تعامل مشابهی با یکدیگر دارند، بهطوری که هر آنچه در جهان پیرامونشان رخ میدهد را به نحوی درک یا حس کرده و در ادامه واکنشی متناسب، گزینش شده و البته مفید برای بقای خویش و محیط زندگیشان، بروز میدهند. در این ارتباطها و تعاملها، هیچیک به تنهایی نه فاعل شناساگر- سوژه- است و نه موضوع شناسائی- ابژه-. در وضعیت طبیعی و در حالت تعادل پویا، کسی در برابر دیگری موقعیت یکپارچه انفعالی و کنشپذیرانه ندارد. بنابراین شناخت، محصول آن تعاملها است و نه نگاه از بیرون و با فاصله میان سوژه و ابژه.
۴- شعور فراگیر الهی و تجلیات شعورمند او، جهانی را تشکیل میدهند که پدیدارها در آن ظهور میکنند؛ ظهوری که میل و نیاز به تلاش برای بقا و فراتر رفتن از وضعیتی که در آن و با آن است، و به تعبیر روشنتر، میل به رهائی از تنگناهای وجودی و زیست محیطی را همراه خود دارد. میل و نیازی که بلافاصله تبدیل به پرسش از چیستی و کیستی خود و پدیدارهای پیرامونش میشود.
۵- پدیدارهای جهان از هر نوع که در منشاء هستی خود شریک و همبسته هستند، با نیازها و پرسشهای متقابل با هم، رو در رو و در تعامل مثبت و خلاق قرار میگیرند. شناخت و آگاهی در مراتب گوناگون آن، از درون این تعاملها میجوشد و شکل میگیرد. پاسخ به پرسش و معما نه در ذهن فاعل شناساگر مسلط بر پدیدههای موضوع شناسایی، بلکه از درون گفتوگو و تعامل با یکدیگر شکل میگیرد و به کمال میرسد، و هر جا و هر زمان که به بنبست برسد و راههای رهائی از محدودیتها و تنگناها را مسدود ببیند، فرایند جستجو، گفتوگو و تعامل را تعمیق میکند و با ریشه مشترک خود، شعور الهی در مواجهه قرار میگیرد. در اینگونه موقعیتها است که با پدیده الهام و وحی روبهرو میشود و طی آن، ایدههای راهگشا در شعورهای فعال و نیازمند و پرسشگر و خلاق جرقه میزند.
بنابراین دیدگاههای حبیبالله پیمان، مؤید جایگاهی است که او برای «انسان» بهعنوان موجودی صاحب نیروی مستقل تفکر و اراده آزاد قائل است؛ انسانی که درون روابط و در بستر کنشهای متقابل با «دیگران» پرورش مییابد؛ البته آنچه او را از عالم طبیعت متمایز میکند، خودآگاهی است.
اما او ضروری میبیند تا در این مسیر به «رفتار مؤمنانه» هم اشاره کند، رفتار انسانی که خودآگاهانه و با الهام از سرمشق خدا در آفرینش جهان و انسان، با خود و دیگران، وارد کنش و تعامل خلاق و گفتوگوی انتقادی و همدلی میشود.
بر اساس این دیدگاه، اگر پرداختن به امر تضمین همکاری صلحآمیز میان مردم یک جامعه را وجهی از سیاستورزی و مشارکت در امر سیاسی بدانیم، میتوان گفت که رهنمودهای نظری و عملی قرآن، در امر ساختن یک زندگی بالنده و سالم و پر نشاط، مضمونی سیاسی و اجتماعی دارند.
بنابراین دیدگاه حبیبالله پیمان در حالی در این زمانه بر اهمیتش افزوده میشود که مشاهده میکنیم، چگونگی رویکرد اسلام به سیاست و حکومت از محدوده گفتوگو میان اهل نظر، به یک مسأله عمومی تبدیل شده است. پس بر اساس دیدگاههای حبیبالله پیمان میتوان از دو طیف اصلی در این گفتوگوها سخن گفت. «یک طیف، کسانی هستند که وجود هرگونه پیوند میان دین و سیاست را منکر شده و دین را امری کاملاً فردی دانسته و کارکردش را هم به تنظیم رابطه درونی و شخصی میان فرد و خدا محدود میکنند. طیف دیگر، کسانی هستند که هدف بعثت انبیا را بهدست گرفتن قدرت و اختیارات حکومتی و اجرا کردن احکام الهی- شریعت-، میدانند؛ رسالتی که باید بعد از پیامبر، توسط افرادی در مقام جانشینی او و با اختیارات نامحدود، تداوم پیدا کند.»
اما پیمان با توجه به آیه ۱۰۷ سوره انعام و آیه ۴۱ سوره زمر، و با این اعتقاد که خدا از موضوع «اختیار» بهعنوان یک واقعیت مرتبط با سرشت آدمی به صورت تبیینی- توصیفی سخن گفته است، میگوید که پیامبران نیامدهاند تا انسانها از مسئولیت اندیشیدن در امور، حل مسائل، کشف حقایق، تصمیمگیری و تدبیر امور و تعیین سرنوشت خود معاف شوند، بلکه آنان بر آزادی و مسئولیت غیرقابل انتقال به غیر، تأکید کردهاند.
از همین رو پیمان نتیجه میگیرد که بر اساس آموزههای قرآنی، مجازاتهای دنیوی افراد ناقض احکام شریعت، تنها زمانی مجاز است که در یک فرایند دموکراتیک بهصورت قانون درآمده باشند و زمانیکه مردم، خواهان اصلاح یا حتی تغییر آن قوانین باشند، اختیار این خواسته به آنان داده شده است.
بنابراین پیمان در مسیر تبیین نظریه خود، با تمایز گذاشتن میان رویههایی که پیامبر در تدبیر امور بهکار می گرفت با مقررات وضع شده درجامعه آن روز مدینه، میگوید که سنت ماندگار پیامبر را باید در رویه و راهبرد او در امر تحقق اهداف و خلق و خوی اجتماعی او پی گرفت، نه در مقرراتی که مقید به شرایط و محدودیتهای جامعه آن روز بوده است.
اینگونه است که پیمان بر اساس آیه «و امرهم شوری بینهم»، امر زمامداری و اداره جامعه را متعلق به خود مردم میداند که هیچ مقامی از جمله پیامبر نیز قیم و وکیل و مسلط بر مردم نیست، مگر آنکه خود مردم، او را به سرپرستی برگزیده باشند. «در آنصورت او باید در چارچوب میثاق- قانون اساسی- که مورد قبول همه گروهها و اقوام و ادیان آن جامعه است، و آنهم بر اساس شور با خودشان، امورشان را سامان دهد.» یعنی همان کاری که پیامبر بعد از هجرت به مدینه عیناً انجام داد. در آن میثاق، همه مردم مدینه از همه ادیان و نیز مشرکان، حقوق برابر داشتند. ملاک شهروندی عدم تجاوز به غیر بود و بس.
بنابراین در اینجا تنها اصل راهنما درباره شیوه حکومت، این است که این امر مهم را مردم بر اساس شورا میان خود سامان دهند. پس انتخاب مدل و الگوی نظام سیاسی و حکومت را بر عهده خودشان گذاشته و به این اکتفا شده است که این مهم، با لحاظ کردن اصول شورا- به زبان امروز، دموکراسی-، عدالت، برابری و مسالمتجویی و با پرهیز از تجاوز به حقوق یکدیگر، به سرانجام برسد.
این موضوع، همان اصل دموکراسی است و مستقیم ربطی به دین ندارد. هر چند اسلام با تأیید و توصیه برخی اصول، خواسته است تا مردم در ادای مسئولیتهای خود و رابطه با خویش و دیگران، اصول تقوا و عدالت و برابری و کرامت انسان و صلح و دوستی را رعایت کنند.
پس به اعتقاد پیمان، اساساً دین برای ارائه الگوی خاصی از حکومت کردن، نیامده است بلکه فقط از مردم خواسته تا فکر و اراده خود را از بندگی و وابستگی به اشیاء و اشخاص، آزاد سازند و درباره هر امری با استقلال و آزادانه تفکر و تعقل کنند و با دیگران گفتوگو و سپس از چیزی پیروی کنند که عقل و علمشان به درستی آن گواهی میدهد. «البته در هرحال با خود و با دیگران- هر انسانی با هر هویت، مذهب، نژاد و جنسیتی-، براساس حقیقت و راستی، عدالت و برابری و محبت و مسالمت رفتار کنند.» یعنی رسالت پیامبر، حکومت کردن نبود و خدا او را مأمور حکومت بر مردم نکرد.
از همین رو بر اساس دیدگاه حبیبالله پیمان میتوان گفت که در اسلام، حکومت دینی به معنای حکومت رهبران دینی و فقها نداریم؛ چرا که حکومت، امری متعلق و جزء حقوق عمومی بوده و به هیچ گروه ویژهای تعلق ندارد. پس اگر مردم، آزادانه اصول و ارزشهای اخلاقی و انسانی دینی را پذیرفته باشند، داوطلبانه در روابط میان خود به آنها عمل میکنند. البته از آنجا که این اصول کلی است، تفصیل و تفسیر آن در هر دورهای بر عهده خود مردم است.
استقلال دین از شریعت
بنابراین بر اساس نظریه استقلال دین از شریعت که توسط حبیبالله پیمان نیز تبیین شده، دین- البته در تعریف قرآنی آن-، بدون شریعت هم کامل است. پس «دین چیزی نیست جز ایمان به خدا یا شعور فراگیر و زنده و فعال و خلاق هستی و رفتار و سلوک و روابطی مبتنی بر ارزشها و سرمشق الهی.» زیرا به اعتقاد او، شعور موجودات تجلیات و آفریده او هستند، یعنی با وجود تفاوت و اختلاف، همگان علاوه بر تعلق وجودی به خدا، از شعور او نیز بهره دارند، و اینکه پدیدههای جهان را همین شعورهای بیواسطه بهوجود میآورند و تکامل میبخشند. به اعتقاد پیمان، جهان درعین تکثر، از نوعی وحدت بر اساس هستی و شعور، برخوردار است؛ یعنی پلورالیسم با توحید در عرصه موجودات و آفریدههای آنها و تجلیات شعور-ذهنی وعینی-، ناسازگار نیست. بههمین دلیل، «مردم میتوانند در باور به شعور هستی و ارزشهای برآمده از آن، نظیر آزادی و استقلال فکر و اراده و خلاقیت، با یکدیگر تعامل و همکاری داشته باشند و در همان حال، در روشها و الگوهای عملی، رفتارها و نظامها و شرایع متکثر و متفاوتی را دنبال کنند. همچنین در همزیستی مسالمتآمیز، در جهت رشد و کسب توانمندی بیشتر فردی و اجتماعی، مسابقه دهند و سرمشقهای خود را در عمل به آزمون بگذارند.»
پس توجه حبیبالله پیمان بر جایگاه «مردم» در قرآن، و اینکه تصمیم گیری و برنامهریزی و اجرا در حکومت، بر اساس رهنمودهای وحیانی در حوزه مسئولیت و اختیار مردم است، دو طیف اسلامهراسان و مدعیان جانشینی پیامبر با عنوان خلیفه یا امام که تبلور سازمانی این ایده در افراطیترین شکلش، گروه «دولت اسلامی» یا «داعش» است را به چالش میکشد. زیرا گروه اول با استفاده از اقدامهای حاکمان مسلمان، در صدد بوده و هستند تا با بهرهبرداری از آشوب مفاهیم، اصول و ارزشهایی که از طریق وحی در دسترس مردم قرارگرفته است را زیر سؤال ببرند، و گروه دوم نیز با بهانه اجرای شریعت و استفاده نامحدود از خشونت، میخواهند به اهداف سیاسی خود برسند.
این در حالی است که بر اساس دیدگاه حبیبالله پیمان که برگرفته از آیههای قرآن است، خدا حتی به رسولان خود نیز سفارش کرده است که هرگز فردی را برای قبول ایمان، تحت فشار قرار ندهند. زیرا بر اساس اصول وحیانی، مردم آزاد و پاسخگوی انتخابها و اعمالشان هستند. همانگونه که مردم تکویناً و اخلاقاً نمیتوانند از خود سلب مسئولیت کنند.
از همین رو در زمانه ما که آتش جنگهای مذهبی در حال شعلهور شدن است، اندیشمندانی چون حبیبالله پیمان میتوانند در بالیدن و پاییدن «راه سوم» در «اجتماع مسلمانان»، نقشی مؤثر داشته باشند.